واکسن دو ماهگی عسل
روز سه شنبه26آذر 1392
امروز باید بریم واکسن پایان دو ماهگیتو بزنیم.ساعت 10 بابایی اومد دنبالمون و رفتیم بهداشت رضیا کلا.
اول قد و وزنتو گرفتن.وزنت 5400گرم بود و قدت هم 57بود.
بعدم خوابوندیمت رو تخت و من پاهاتو گرفتم تاتکون ندی.اولین واکسنو که زد جیغت رفت هوا...بلافاصله قطره فلج اطفال رو ریخت تو دهنت...بعد هم واکسن دوم. اینبار اینقدر گریه کردی که نفست در نیومد.
بمیرم واست خیلی درد میکشیدی اما بهت گفته بودم دخترم واکسن واسه سلامتیه خودته.
درد واکسن نسبت به درد اون بیماریش چیزی نیست...
اومدیم خونه بهت استامینوفن دادم که هم دردتو کم کنه هم تب نکنی.بعدم خوابوندمت و خونه رو هم ساکت کردم که با آرامش بخوابی.
یکم که گذشت تو خواب پاتو تکون دادی یهو یه جیغ بلند همراه با گریه زدی.ترسیدم تو بغلم گرفتمت اما آروم نشدی.فهمیدم پای چپت که واکسن سه گانه زدن درد میکنه.قبلا مامانم بهم گفته بود پاتو قنداق کنم تکون نمیدی و دردتم نمیاد.
منم سریع با پارچه سفیدت پاهاتو محکم بستم و توام راحت وآروم خوابت برد.
اینجوری شبیه پری دریایی شدی با پاهای بسته.