عسلعسل، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

مهربان مهرماهی

زمینی شدن فرشته ی من...

عسل ناز من روز 23مهرماه1392 9ذی الحجه1434 15اکتبر2013 چشمای نازشو به روی دنیا باز کرد و دنیای من و باباییش شد... سه شنبه ساعت 12ظهر در بیمارستان ولیعصر بابل چشم به جهان گشودی و همه زندگی ما شدی. شب عید قربان بود و تو بهترین عیدی بودی که من تو تمام سالهای عمرم گرفتم. فردا هم مرخص شدیم و اومدیم خونمون. عزیزجون هم از مشهد اومده بود اینجا تا 10 روز اول پیش من و تو باشه. اینم عکس اولین روزی که اومدی خونه خودمون فدای اون انگشت شصتت بشم... ...
26 اسفند 1392

گوشواره به گوش

روز دوشنبه13آبان1392 ساعت 12ظهر با ماشین باباجون رفتیم تا گوشای عسل نازمو سوراخ کنیم. امروز شونزدهمین روز زندگیت بود عسلم.همه میگفتن واسه اینکه گوشاتو سوراخ کنم زوده اما من خیلی ذوق و شوق داشتم واسه اینکه زودتر شبیه دخترا بشی... اینم وقتی که گوشوارتو واسه اولین بار تو گوشات کردم چقدر بهت میاد... الهی بمیرم گوشات خیلی قرمز شد. ...
26 اسفند 1392

دخترکم...

چقدر ارامم دخترکم که تو هستي....... که کنارمي و هميشه در قلب مني..... به معصموميت کودکانه ات قسم..... بيشتر از هر مادر ديگري عاشقت هستم.... بعد از دردي شيرين پا به اين دنيا گذاشتي و همه ي دنياي من شدي..... دغدغه ي هر روز من بودن توست.... نفس کشيدنت....... ايستادنت....... خنديدنت...... لحظه به لحظه کنارم فد ميکشي و بزرگ مي شوي ......... دخترکم،عزيزکم دست هاي کوچکت را ميگيرم تا بلند شوي،راه بروي،تمام لذت زندگيم همين است ميخواهم اغوشم مادرانه ترين اغوش دنيا باشد براي تو... ميخواهم به تو ياد بدهم کلمه کلمه عشق را ،زندگي را..... مادر بودن شيرين ا...
26 اسفند 1392