عسلعسل، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

مهربان مهرماهی

ایستادن مقدمه ای برای راه رفتن.....

دختر ناز من دیگه از 4دست و پارفتن خسته شده.... عسلی پایان 8ماه 4دست و پارفت و در پایان یه سالگی ایستادن روی پا و شروع به قدم زدن و گام برداشتن کرد....   دیگه این شروع شیطنت و کنجکاوی بود....دست زدن به همه چیز و شکوندن چندتا از وسایل دکوری .... ...
8 بهمن 1393

تولد تولد تولدت مبارک.....

...هستی من دختر ناز و دوست داشتی .از روزی که تپشهای قلبت در وجودم طنین انداز شد...هر لحظه از عمرم به خوشبختی و شادکامی میگذرد....     ... امیدورام همیشه زنده و سلامت باشی و قلبت به خوشی و شادمانی بتپه.... ...اینو بدون مامانی و بابایی عاشقت هستن تک گل باغ عشق.....   دختر ناز و مهربونم یکسال از روزی که خداوند مهربون تورو بهم هدیه داد میگذره.... چقدر لحظات شیرین و زیبایی داشتیم تو ای یک سال... هرروز شاهاد قد کشیدن و بزرگ شدنت بودیم و چقدر برامون لذت بخش بود که بزرگ شدن ثمره عشقمونو میدیدیم..... از خداوند مهربون همیشه متشکر و سپاسگذارم که با فرستادن یکی از فرشته...
8 بهمن 1393

ترتیب شکوفه زدن مرواریدای عسل جونی

دوتا مروارید سفید  پایینی گل دخترم که پایان 8 ماهگی شکوفه زد....   مرواریدای بالا هم دوتاش تو 10ماه که بودی رفته بودیم مشهد دراومد.....ودوتای بغلش هم یه هفته بعد   دندون آسیای پایین سمت چپت هم تو 12ماهگی در اومد...   آسیای بالایی هم یه هفته بعد و ...   دندونای جلوی فک و پایین هم 13ماهگی....     دندون آسیای پایین سمت راستت هم توی 14ماه دراومد و الانم منتظرم بالاییش در بیاد....   به امید اینکه همه مرواریدای سفید دخترکم به خوشی و سلامتی شکوفه بزنه.... ازاین به بعد هم باید مرتب مسواک بزنی تا خدای ...
8 بهمن 1393

سفر یه روزه

یه سفر دیگه از عزیز جون و همراه هم رفتن به یه سفر یه روزه به یه ویلای جنگلی.... متاسفانه خیلی مه بود ونشد از منظره زیبای خود ویلا عکس بگیرم... خیلی خوب بود و خوش گذشت...ما خانوما تو خونه بودیم و کنار بخاری گرم میگرفتیم و پسرا هم رفته بودن بیرون دور آتیش داشتن قلیون میکشیدن و حرف میزدن.... عسل ناز مامان هم همش اینور و اونور چاردست و پای میرفت...دوتا اتاق به وسیله یه پنجره کوچولو بهم مرتبط بود که توام علاقه خاصی به اونجا نشون میدادی و همش اونجا بودی...   طبیعت زیبا و واقعا دیدنی   ...
7 بهمن 1393

چنتا عکس همینجور دل بخواهی

غذاخوری سنتی ودر حال بازدید منو جهت انتخاب غذا در حال زرد آلو خوردن   بازی کردن اونم در حالت لمیده     وقتی یهوو فلش دوربین میخوره بهت   ویه خنده ناناز و خوردنی ...
7 بهمن 1393

تاب تاب عباسی...خدامنو نندازی

مرداد ماه رو چند روزی رفتیم مشهد   ازونجایی که قرار شد بابایی مارو بزراه و خودش برگرد خونه و بعد بیاد دنبالمون ما چند روزی و تنها میموندیم خونه عزیز.....   وچون تو هم شدیدا وابسته به بابایی بودی چند روز اول حسابی کلافمون کردی....   تا اینکه به ذهنمون رسید واست تاب بخریم.   یه تاب شورتی گوگولی خریدیم و وصل کردیم وسط در خونه عزیزجون...   دیگه توش که نشستی عاشقش شدی و صدات در نمیومد...   گاهی توش خوابتم میگرفت....خیلی خوب بود و واقعا بهش علاقه مند شدی....   اما متاسفانه خونه خودمون جایی نداریم که واست تاب وصل کنیم ...
7 بهمن 1393

دریا دریا دریا سواحل خزر

اینم چندتا عکس از گل دخترم که به همراه بابایی و مامانی رفته بودیم دریا..... هوا یکم سرد شد و نتونستم زیاد عکس بگیرم... کلی خوش گذروندیم و با دایی مهدی و صالح خندیدیم و بازی کردیم... شماهم همش جیغ میزدی و شادیو هیجانتو اینجوری بروز میدادی... فدات بشم دخمل خوشکلم     اینم از شاهکارای دایی جونت و یه اثر هنری ...
7 بهمن 1393

اولین پیک نیک تابستونه دخترم

دخمل گلم عزیزجون و خاله جون از مشهد اومدن و ماهم قرار ذاشتیم همراه دوستان بابایی یه پیک نیک به جنگلای سرسبز شمال بریم و از طبیعت بکرش لذت ببریم.... دخمل ناز منم کلی از هوای پاک و جنگل زیبا لذت برد....     ...
7 بهمن 1393

دندونای عسل جووووووووون

دختره  نازو دردونه دندون در آورده فرشته کوچولو شکفتن مرواریدای سفیدت مبارک.... دیگه ازین به بعد باید مراقب این مرواریدا باشی و همیشه مسواک بزنی تا خدای نکرده دندونات خراب و دردناک نشه.....     ...
7 بهمن 1393